خواندم آن چه را که باید میخواندم
آهویی گم کرده ام دیدن تو بودی
میان دشت بی غم تو بودی
رسیدم تا به کوهت رفته بودی
پدر زین قصه از ما رفته بودی
سر آغاز شکفتن را از تو دیدم
محبت را .عشق را در تو دیدم
تو کوه صبر و ارامش بودی
تو از آدم سرودی تا خاتم
تو مثنوی عشق بودی
کلامت همچو راه هدایت
صدایت کوه استقامت
خدایت خواست آسمانی باشی
که جای تو بود آسمان ها
گرفتارم پدر زین خطای آدمانه
اسیرم کرده این زمین بی آشیانه